از اين شروع كنم كه امتحان نهاييا تموم شد و نسبتا از نتيجه راضى بودم، فقط اميدوارم بعد از اينكه نتيجه اعتراض ها رو زدن رضايتم از يكى دو تا از نمره ها بيشتر شه:-؟
ميريم كه كنكورُ شروع كنيم، از ته ته ته دلتون برام دعا كنين كه سال خوبى باشه واسه همه و منم مثل بقيه بتونم آروم و بى دغدغه بخونم تا به اون چيزى كه ميخوام و واسش چند سال هر چند نه خيلى زياد تلاش كردم. واسه ساحل هم دعا كنين كه چند روز ديگه كنكور داره، اون واقعا تلاش كرده و حقشه كه به چيزى كه ميخواد برسه.
ميخوام از اين به بعد بيشتر بنويسم اينجا، اما نه خيلى تحت عنوان علاقه و عشق و اين چيزا، بيشتر ميخوام روزمرگى ها و سختى ها و تلخى و شيرينى هاى يك كنكورى رو كه به اميد پزشكى ميخونه رو بنويسم. اولش ميخواستم تو اينستا بنويسم اما اونجا يك دنيا آشنا هست و منم اصلا نميخوام اين حرفا به جايى درز پيدا كنه؛)
خب از الان يك توضيح مختصر بدم كه الان چند روزه كه كلاس فيزيكم شروع شده و من هنوز يك كلمه هم نخوندم:( فردا هم كلاس دارم. بعدش ميرم خانه ى كنكور كه اگه خدا بخواد بشينم مثل بچه آدم بخونم.
#آدماى خوبى باشيم، واسه هم ديگه آرزوهاى خوب كنيم:)
برچسب : نویسنده : nasiuss بازدید : 79